من و  ام

ژوئیـه 10, 2010 بدست parsv

تابستون بود و ما رفته بودیم شـهرستان کـه یـه سری بـه خانواده مادرم زده باشیم. جق زدن ب انگلیسی اونجا من دوتا و یـه مادربزرگ دارم. جق زدن ب انگلیسی یکی از هام دوتا کوچولو و اون یکی خالم یـه ه کوچیک و یـه پسر داره کـه یـه سال از من کوچیکتره. من وقتی مـیرم اونجا مـیرم خونـه اون خالم کـه پسر داره و خالم هم مـیره خونـه اون خالم کـه با م و اون یکی هام بازی کنـه. خالم یـه زنـه 35 سالس با یـه کونـه خیلی بزرگ و های خیلی گنده. قدش ولی کوتاه. پسر خالم هفته ای دو روز بـه مدت 3 ساعت کلاس داشت و من اون موقع با خالم تنـها بودم. اون کونش کـه جلوی من بازی مـیکرد منو بد جوری حشری مـیکرد. یـه بار کـه پسر خالم رفته بود کلاس دیدم خالم داره مـیره حموم. بالای دره حموم هم یـه شیشـه هستش کـه توی حموم کاملا پیداس.خالم هم معمولا جلوی من زیـاد خودشو جمع و جور نمـیکرد و از صحبتای م فهمـیده بودم کـه بین زاده هاش منو از همـه بیشتر دوست داره. موقعی هم کـه خواستم واسه اولین بار کـه از سفر اومدیم ببینمش منو قشنگ تو هاش فشار داد کـه سریع شق کردم. با خودم عهد کرده بودم کـه تو این سفر حتما مش واسه همـین اسپری هم همرام بودم.
خالم گفتش کـه اوم مـیره حموم منم پشته کامپیوتر بودم. که تا اینو شنیدم منتظر شدم کـه بره حموم. رفتم سراغ لباس زیراش و یـه جق مفصل روشون زدم و با یکیشون و تمـیز کردم.حموم خالمـینا تقریبا کوچیکه و اونا لباساشونو بیرون مـی پوشن و لباساشون بیرون از حموم مـیذارن کـه خیس نشـه. منم رفتم و تمام لباسایی کـه خالم قراره بپوشرو بو کردمو مالیدم بـه و شرت و کرستشو جوری گذاشتم کـه بفهمـه بهشون دست زدم. یدفعه یـاد پنجره حموم افتادم و سریع پ یـه صندلی آوردمو گذاشتم زیر پامو شروع کردم بـه دید زدن خالم. واااااااااای ی ی چه داشت عجب های گنده ای داشت. داشت خودشو مـیشست و اصلا متوجه من نبود منم شق کرده بودم اساسی. دیگه هیچی حالیم نشد و فقط داشتم نیگا مـیکردم. یدفعه آبو بستو داشت مـیومد حولشو ور داره منم سریع صندلیمو ور داشتم گذاشتم اونور.بعدش کـه از حموم اومد بیرون مطمئن بودم کـه فهمـیده بـه شرتو کرستش دست زدم. گفتم من دارم مـیرم حموم !!
پاشدم رفتم حومو و اونجا کلی با لباس زیرای خیس خالم حال کردم. خودمو شستم و یدفعه گفتم مـیشـه بیـای پشته منو بشوری آخه با این لیفا عادت ندارم. منم کـه شق کرده بودم و از شرت همـه چی معلوم بود.خالم اومد تو گفت دوش بزن رو شیر کـه خیس نشم منم همـین کارو کردم. که تا اومد تو چشمش بـه کیره باد کرده من افتاد و بی خیـال خودشو نشون داد.منم پشتمو کردم بهش و گفتم اگه مـیشـه پشته منو بشور. اونم شروع کرد گفت تموم شد گفتم اگه مـیشـه پشت رونمم بشورین اونم شست گفتم اگه مـیشـه پشتمو زیره آب هم بشورین قبول کرد و پشتمو شست گفت فرمایش دیگه ندارین گفتم چرا بی زحمت یـه لحظه. گفت چی کار داری؟ گفتم یـه سواله. گفت بپرس. شرتمو کشیدم پایین و گفتم اندازش از واسه عمو(شوهر خالم) بزرگتره یـا کوچیکتره.با خنده گفت واسه تو بزرگتره اون موقع ها کـه پوشک بهت مـیبستم معلوم بود چی مـیشی. گفتم یـه خواهش دیگه دارم ازت. گفت بگو. گفتم شما کـه منو خیلی دوس دارین منم شمارو خیلی دوس دارم مـیشـه برام جق بزنین. یـه نگاه بهم کرد کـه یعنی خیلی پروریی گفتش نـه. گفتم تورو خدا. گفت نمـیشـه. گفتم فقط همـین یـه دفعه ما کـه سالی یـه بار بیشتر همدیگرو نمـیبینیم. گفت باشـه فقط همـین یـه دفعه. کلی خوشحال شدم و پ بوسش کردم. گفت نکن خیس مـیشم!!! شروع کرد برام جق زدن. باورتون نمـیشـه کـه چه حالی مـیداد.گفتم مـیشـه یذره چربش کنی کـه بیشتر حال بده. با یـه نگاه باحال گفت کـه آره مـیشـه!! یذره از آب دهنش ریخت روش .وااااااااااای ی ی ی ی چه حالی مـیداد.دیدم داره آبم مـیاد گفتم داره مـیاد اگه مـیشـه بذار تو دستت بیـاد. گفت باشـه. منم با تمام فشار آبمو خالی کردم تو دستش انقدر فشارش زیـاد بود کـه یذرش ریخت رو بلیزش من داشتم حال مـیکردم کـه گفت ببین چی کار کردی!! منم گفتم ببخشید. دستشو شست و بلیزشو همونجا درون آورد و شستش. خالم با یـه کرست جلوم داشت لباس مـیشست. منم با تمام پروگری دستمو کردم تو کرستشو با هاش بازی مـیکردم اونم مخالفتی نکرد و بعد از اینکه لباسشو شست از حموم رفت بیرون و گفت فکر نکنی هر دفعه همـین برنام هستشا!!!
از حموم کـه اومدم بیرون رفتم پیشـه خالم یـه بوسش کردم و گفتم ممنون.
گفت: جق زدن ب انگلیسی دیگه از این خبرا نیست! تازه بلیزمم کثیف کردی.
ما مـیدونستم کـه خوشش اومده. منم از اون لحظه رفتم پی یک نقشـه درستو حسابی کـه مش. پنجشنبه ها عموم با دوستاش مـیرفت کوه و این پنجشنبه هم پسر خالم امتحان داشت بعدشم کلاس حتما مـیرفت. منم گفتم بـه خودم کـه اگه امروز نکنم دیگه نمـیتونم!!!
ساعت 6 بود کـه با خالم تنـها شدم سریع پاشدم بـه اسپری زدم و رفتم یـه خیـار هم از تو یخچال ورداشتم و گذاشتم تو جیبم. رفتم تو اتاق خالم و دیدم خالم خوابه.(معمولا چون هوا گرم بود با شرتو کرست مـیخوابید) دیدم بعله ایندفعه هم مثل همـیشـه با شرتو کرست خوابیده.
منم پیرهنمو درون آوردم شلوارمم همچنین خیـارم ورداشتمو گذاشتم زیره بالش.
رفتم کنار خالم خوابیدم و یواش یواش خودمو بهش نزدیک کردم. با اولین تماسه بدنم با بدنش بیدار شد ولی خودشو بـه خواب زده بود.
منم دیدم کـه موقعیت جوره خودمو بهش نزدیک تر کردم دیگه نمـیتونست تظاهر بـه خواب بودن کنـه. یدفعه از جاش بلند شد و گفت تو چقدر پررویی.
گفتم الان کهی نیستش مـیتونیم مال هم باشیم.
گفت خفه شو بابا.
گفتم تورو خدا.
گفت خیلی پروریی.
منم سریع بغلش کردمو شروع کردم ازشگرفتن یـه کاری مـیکرد کـه مثلا دوست نداره من بهش دست ب. منم سریع کرستو شرتشو درون آوردم و شروع کردم بـه خوردن هاش چه آهو اوهی راه انداخته بود انقدر خوردم کـه خودش گفت بسه برو پایین تر!
منم رفتم سراغه اونش کـه انگار همـین الان اصلاحش کرده بود. یدونـه مو هم نداشت منم شروع کردم بـه خوردنش. ازش همـینجوری آب مـیومد منم با یک انگشتکرده بودم و با دهن شو مـیخوردم. خیـاری کـه آماده کرده بودمو ور داشتمو کردمـیه آه ه ه ه بلند کشید و بدنش لرزید فکر کنم بـه خاطر سردی خیـاره بود.
با دهنم مـیخوردم و با خیـارهشو مـیگاییدم دیگه آه کشیدناش تبدیل شده بود بـه جیغ و با یـه لرزش ارضا شد.
گفتم چه طور بود جون؟
گفت: عالی بود که تا حالا همچین تجربه ای نداشتم انگار با دو نفر دارم حال مـیکنم.
گفتم شما نمـیخوری؟؟
گفت چرا بده مـیخورم برات.
منم و دادم دستشو شروع کرد بـه ساک زدن. خیلی حال مـیداد.
بعده 5 دقیقه گفتم بسه. رفتم نشستمپاش و کردمـیه دفعه ای.
گفت: وحشیم جر خورد اندازه کیرتو ببین بعدا توم. منم اون تو یذره نیگر داشتم بعد شروع کردم بـه تلمبه زدن.
گفتم مـیخوای خیـارم م تو گفت که تا حالا تجربه نکردم دوتایی.
گفتم خیلی بهت حال مـیده!! گفتم بـه حال سجده بـه خواب که تا بتونم راحت مت. اونم اطاعت کرد.
اول با آبش خیـارو چرب کردمو کردم تو کونش. یـه آخ گفت کـه کلی حال کردم.
خیـارو کامل کردم تو کونش کـه گفت بسه بکشش بیرون گفتم نـه صبر کن حال مـیده. گفت نمـیخوام درد داره. گفتم الان دردش خوب مـیشـه.
یذره وایستادم بعدش شروع کردم بـه تلمبه زدن. مـیخواستم سرویسش کنم اساسی. گفتم خوبه. هیچی نگفت.
حالا وقتش بود کـه و مـیه دفعه محکم یـا تمتم توان کردمنفسش بند اومده بود و تکون نمـیخورد.
گفتم خوبه؟؟ حال مـیده؟؟ دارمو کونتو با هم مـیکنم!!!! یـه دفعه اونم حشری شد.. آررره … خوبه محکم تر …. جرم بده…. منم محکمو محکم تر مـیکردمش که تا جایی کـه حس کردم بازم داره ارضا مـیشـه. کردمو کردم که تا ارضا شد. گفتم حالا جاها عوض. و ازچپوندم تو کونش و خیـارو کردم توش. یـه آخ دیگه گفت و آروم شد. عینـه خر داشتم تلمبه مـیزدم. دستم خسته شده بودو داشت آبم مـیومد خیـارو محکم کردمو ولش کردم خیـار رفتو دستمو گذاشتم جلوش کـه در نیـاد.
داشت دیگه التماس مـیکرد: بسمـه… تورو خدا بسه… دارم جر مـیخورم… منم مـیگفتم : آره جر بخور….محکمتر مـیکردمش واقعا از حال رفته بود منم داشت آبم مـیومد و از تو کونش کشیدم بیرونو کرئم تو دهنش و همـه آبمو تو دهنش خالی کردم و اونم مجبور شد همشو بخوره. گفتم یذره زور بزن که تا خیـاره درون بیـاد. زور کـه زد خیـاره ازپرید بیرون. و که داشت مـیخوابید کردم توشو خودم خوابیدم روش گفتم چه طور بود؟؟
گفت عالی بود فقط جای اون خیـاره یـه کیره دیگه بود بیشتر حال مـیداد. منم گفتم اونم بـه موقش. و ازکشیدم بیرونو خودمونو جمع و جور کردیم تای شک نکنـه!!!
شب کـه شد بدجوری کمر درد گرفته بودم و زود رفتم خوابیدم. پسر خالم کـه یـه سال از من کوچیکتره ولی از نظر عقلی هیچی بارش نیست و احمقه یـه ذره.
منم گفتم از این موقعیت استفاده کنم و کاری کنم دو نفری مادرشو بگائییم.
شب کـه اومد بخوابه گفتم یـادته یـه زمانی راجع بـه بچه دار شدنو اینجور چیزا با هم حرف مـیزدیم.
گفتش آره یـادمـه.
گفتم مـی خوای یـه نفرو جور کنم کـه با هم یمش.
گفت مگه مـیتونی.
گفتم آره بـه شرطه اینکه غیرتو اینجور چیزارو بذاری کنار.
گفت حالا تو بگو کیـه بعدا.
گفتم تو کاریت نباشـه فردا جورش مـیکنم.
گفت باشـه.
گفتم حالا کـه قراره فردا با هم یمش کیرتو ببینم چقدره!
گفت اول تو نشون بده.
منم شلوارمو کشیدم پایینو و که خوابیده بود بهش نشون دادم گفتم حالا تو بکش پایین ببینم.
کشید پایین و کیرشو دیدم شق کرده بود که تا آخرین حدش اما بازم از خوابیده من کوچیکتر بود. کیره خوابیده من خدودا 10-11 سانته.
گفتم بیـا جلو ببینم. اومد جلو کیرشو گرفتم تو دستم.
گفتم مـیدونی جق چیـه؟
گفت نـه!!!
گفتم بذار بهت نشون بدم. کیرشو گرفتمو عقب جلو کردم که تا اینکه آبش اومد و با یـه دستمال پاکش کردم!
گفتم دیدی؟؟
گفت آره خیلی حال داد.
تو همو حالات بودیم کـه بهش گفتم مـیدونی اون زنـه کیـه کـه مـیخوایم یمش؟
گفت نـه گفتم رو مـیکنیم!
با تعجب گفت کودوم ؟
گفتم ت. یدفعه عصبانی شد و گفت نخیرم اصلا نمـیشـه م نمـیذاره.
گفتم بشین بابا الکی غیرتی نشو. این همـه بابات تو مـیکنـه یـه بارم ما مـیکنیمش!
گفت چی مـیذاره و گفتم اونش با من. تازه بـه هم هم محرمـیم تو پسریش منم زادشم. گناهم نکردیم.
یواش یواش مخشو زدم و اونم قبول کرد. خیلی بچه ساده ایـه کلی تو دلم بهش خندیدم کـه جلوی خودش قراره شو یم. تازه اون شب دادم یـه دور هم برام ساک زد و آبمو ریختم تو دهنش و اون تف کرد بیرون و منم با دستمال پاکش کردمو گفتم ولی حال مـیده ها.
فردا کـه جمعه بود و عموم خونـه بود نمـیشد کاری کرد.
شنبه کـه عموم صبحه زود رفت بیرون من طبق برنامـه رفتم سراغه خالم.اونم تعجب کردو گفت ح خونس.(پسر خالم)
گفتم مسئله ای نیست. شروع کردم بـه در آوردن و شرتش. اونارو کـه در آوردم گفتم مـیخوای بازم با دوتا کیر مت؟
گفت اگه بشـه کـه خیلی خوبه!! فکر کرد بازم خیـار با خودم آوردم.
یدفعه صدا زدم: ح بیـا تو.
طبق قرار حتما ه مـیومد تو اونم همـین کارو کردش ش کـه این صحنـه رو دید با تعجب بـه پسرش نیگا کرد و گفت: تو مـی خوای تو ی؟؟؟ منم گفتم مگه چه اشکالی داره؟؟
گفتم حالا با دو که تا کیر مـیکنیمت. بـه ح گفتم کـه بیـاد جلو و کیرشو دادم دست ش کـه ساک بزنـه. منم رفتم سراغهش و هاش و شروع کردم بـه خوردنو خالم هنوز باورش نشده بود کـه پسرش مـیخواد تش. یدفعه دیدم ح سر و صدا کرد و همونجا تو دهن ش خالی شد. خالمم کـه کاملا حشری شده بود مـیگفت جووووون آبه پسرمـه!!!
منم گفتم حالا نوبته منـه. ح رفت پایین و شروع کرد بـه خوردن ش بعده چند دقیقه گفتم مـیخوایم یمت.
اونم گفت قربون شما پسرا… مـیخوام جرم بدین!!! من خوابیدم زیر و و کردم توه خالم ح هم با کمک ش کیرشو کرده بود تو کونش.
شروع کردیم بـه تلمبه زدن و خالم هم همش جیغ جیغ مـیکرد کـه وااااااااای ی ی دارم حال مـیکنم….. یـه کیر تو کونمو یـه کیر تومـه…… دارن جرم مـیدن…..
گفتم ح بیـا جاهامون عوض. گفت نـه تازه دارم حال مـیکنم من بـه حرفش گوش نکردمو سریع جاهامونو عوض کردیم مـیدونستم کـه الاناست کـه آبه ح بیـاد واسه همـین محکم محکم شو مـیکرد و لحظه ای کـه خواست کیرشو درون بیـاره من محکردم تو کونش و افتادم رو خالم اونم نتونست کیرشو از توه ش درون بیـاره و همـه آبشو خالی کرد اون تو خالم هم بد جور حشری بود مـیگفت: جووووون چقدر داغه دارم مـیسوزم.
منم کـه این صحنـه رو دیدم محکم تر مـیکردمش و آخرش کـه داشت آبم مـیومد درون آوردم کردمو همشو اونجا خالی کردم خالم داشت از لذت از حال مـی رفت. و کشیدم بیرون و هممون افتادیم رو زمـین. بـه خالم گفتم مـهم نیست بچه دار شی؟؟
گفتش کـه لولشو بسته منم کلی ذوق کردم کـه از دفعه های بعد مـیریزم توش.
اون 2-3 هفته ای کـه تو خونـه خالم بودم هر موقع مـی خواستم ازومـیکردمش و ح هم همـینطور. بعده اینکه برگشتم تهران تلفنی با ح حرف مـیزدم کـه مـیگفت هفته ای 3-4 با شو مـیکنـه و ازم کلی تشکر کرد. حالا واسه عید دوباره اصرار مـیکنم کـه بریم شـهرستان که تا بازم خالمو م!!!

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

نوشته شده درون Uncategorized | نوشتن دیدگاه

، جق زدن ب انگلیسی




[من و ام | داستان ی جق زدن ب انگلیسی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 17 Jul 2018 11:12:00 +0000